در میان جمع، بشّاش و گشاده رو و در تنهایى، سیمایى محزون و متفکّر داشت.
هرگز به روى کسى خیره نگاه نمىکرد و بیشتر اوقات چشمهایش را به زمین مىدوخت.
اغلب دو زانو مىنشست و پاى خود را جلوى هیچ کس دراز نمىکرد.
در سلام کردن به همه، حتّى بردگان و کودکان، پیشدستى مىکرد و هر گاه به مجلسى وارد مىشد نزدیکترین جاى را اختیار مىنمود.
اجازه نمىداد کسى جلوى پایش بایستد و یا جا برایش خالى کند.
سخن همنشین خود را قطع نمىکرد و با او طورى رفتار مىکرد که تصوّر مىشد هیچ کس نزد رسول خدا از او گرامىتر نیست.
بیش ا ز حدِّ لزوم سخن نمىگفت، آرام و شمرده سخن مىگفت و هیچ گاه زبانش را به دشنام و ناسزا آلوده نمىساخت.
در حیا و شرمِ حضور، بى مانند بود.
هر گاه از رفتار کسى آزرده مىگشت ناراحتى در سیمایش نمایان مىشد، ولى کلمه گِله و اعتراض بر زبان نمىآورد.
از بیماران عیادت مىنمود و در تشییع جنازه حضور مىیافت.
جز در مقام داد خواهى، اجازه نمىداد کسى در حضور او علیه دیگرى سخن بگوید و یا به کسى دشنام بدهد و یا بدگویى نماید.